صحبت مامان با دخترش
عزیز گلم دیشب نمی دونم چت شده بود تا ساعت 1.5 شب نخوابیدی و همش بهانه می گرفتی ، کلی هم آخر شب گریه کردی ، آنقدر گریه کردی که فکر کنم بچه همسایه رو بیدار کردی آخه صدای بچه شون در آمده بود ! همش از بغل من به بغل بابایی می رفتی و بر عکس ، خلاصه خودت هم نمی دونستی چی می خوای ، بعد از کلی بهانه گرفتن و شیر خوردن ، روی بغلم خواب رفتی ، البته نصف شب هم چندین بار بیدار شدی ، الان که سر کارم یکم نگرانتم ، خدا جون دختر گلم مریض نشه ها یکم از کارهای خوشکل و شیرین زبونیات بگم که وقتی بزرگ شدی قاه قاه بخندی تازگیها هر چیز رو که می بینی می گی این چیه ؟ من هم باید همه رو جواب بدم ، وقتی به همه سئوالاتت جواب دادم ، باز دوباره همونها رو سئوال میکن...
نویسنده :
مامان
12:12