رهاسادات  رهاسادات ، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 2 روز سن داره
رونیا ساداترونیا سادات، تا این لحظه: 9 سال و 2 ماه و 24 روز سن داره

نفس های مامان و بابا رها و رونیا

صحبت مامان با دخترش

عزیز گلم دیشب نمی دونم چت شده بود تا ساعت 1.5 شب نخوابیدی و همش بهانه می گرفتی ،  کلی هم آخر شب گریه کردی ، آنقدر گریه کردی که فکر کنم بچه همسایه رو بیدار کردی آخه صدای بچه شون در آمده بود ! همش از بغل من به بغل بابایی می رفتی و بر عکس ، خلاصه خودت هم نمی دونستی چی می خوای ، بعد از کلی بهانه گرفتن و شیر خوردن ، روی بغلم خواب رفتی ، البته نصف شب هم چندین بار بیدار شدی ، الان که سر کارم یکم نگرانتم ، خدا جون دختر گلم مریض نشه ها یکم از کارهای خوشکل و شیرین زبونیات بگم که وقتی بزرگ شدی قاه قاه بخندی تازگیها هر چیز رو که می بینی می گی این چیه ؟   من هم باید همه رو جواب بدم ، وقتی به همه سئوالاتت جواب دادم ، باز دوباره همونها رو سئوال میکن...
22 فروردين 1392

واکسن 18 ماهگی رها

با سلام، هفته دوم عید بود که رها رو می خواستم ببرم واکس 18 ماهگی شو بزنم ، از چند روز پیش ، استرسم شروع شده بود آخه شنیده بودم درد داره و چند روز نمی تونه پاشو تکون بده ، از چند ساعت قبل ، شربت استامینوفن بهش دادم بعد با باباش بردمش مرکز بهداشت ، وای که چقدر گریه کرد، هم قطره بهش دادن و هم دوتا آمپول یکی به دست و یکی به پاش  ، خلاصه بعد از کلی گریه کردن آوردمش خونه ، من هم که به خاطره واکسن رها چند روز مرخصی گرفته بودم ، حسابی بهش رسیدم ،  تا چند ساعت اول خوب بود و روی مبل بالا و پایین می رفت ، بعد شیر خورد و خوابید ، دائم کمپرس آب سرد و گرم می کردم ، بعد از بیدار شدن دائم یک جا نشسته بود و به من هم می گفت بشین ، و من هم درب...
19 فروردين 1392

نوروز 92 و دید و بازدید عید

سلام ، امسال بعد از یک مسافرت کوتاه به مشهد ، دید و بازدید عید شروع کردیم، رها در این مدت کلمه جدید ی که یاد گرفت ، پسته بود و هر جا که می رفتیم فقط می گفت پسته ، پسته ، و ما هم مجبور می شدیم زودتر از همه ظرف آجیل را طرفش بگیریم و چند تا پسته ناقابل برداره و مشغول بشه ، تازه خانوم خانومها باید حتماً یک پیش دستی دستش می دادیم و هرچی تعارفش می کردند مثل بزرگترها داخل پیش دستی می گذاشت ، اما  فقط پسته هاشو می خورد  ، کلی هم عیدی جمع کرد ، شلوار ، عروسک ، پول و...     دست همشون درد نکنه که به دختر گلمون عیدی دادند به زودی ، عکس رها  رو با لباسهای عیدش که تو ی آن مثل یک تکه ماه شده ب...
19 فروردين 1392

سال تحویل امسال

بچه ها جونم سلام امسال تحویل سال من با جیگر کوچولو و باباش همگی رفتیم مشهد ، جای همتون خیلی خالی بود ، دختر گلمون ، اولین بارش بود که به مشهد می رفت ، خیلی برایش صحن حرم و... تازگی داشت ،  و همش دوست داشت داخل حیاط حرم بدو بدو کنه و دائم می گفت بدو بدو ، برخلاف تصور تو ماشین زیاد بی قراری نکرد و بیشتر اوقات تو صندلی اش خواب بود . سفر خوبی بود  
19 فروردين 1392
1